امیر علی جونمونامیر علی جونمون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

نی نی خوشگل ما امیر علی

روزهای بهاری........

1393/2/13 23:29
757 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام نفس من و بابایی عزیزم http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها

 

وقتی میگم عشق مامان محبتخودت زود بابابرو هم بهش

 

اضافه میکنی 1.gifالهی من فدای خوشگل پسرم بشمهای gif بچه ها 151

ناز مامان شنبه بعد از ظهر رفتیم ارومیه

 

حالا خاطره هاش بمونه غمگینبرا یه وقت دیگه امروز صبح

 

برگشتیم تبریز 

 

اومدنی گل پسرم تو خواب بودی و بازم لالا کردی

 

26.gif

 

اما من نتونستم بخوابم حالم زیاد خوب نبود ساعت

 

12/45مامان جون زنگ زد که گفتم اومدیم گفت پس بیا

 

اینجا توهم که عاشق خونه مامان جونی همین که گفتم

 

بریم خونه مامان جون زودی جوراب هاتو برداشتی و رفتی

 

جلو در شروع کردی به داد زدن که من درو باز کنم بری گل

 

پسر مامان الهی دورت بگرم تازگی ها خیلی شیطون

 

شدی فدات بشم بالاخره به زور لباسهاتو پوشیدی و بعد

 

سر رسید باباتو برداشتی و گفتی مامااااا آی

 

جووووووووووووووون میخواستی ببری باخودت بعد سوئیچ

 

ماشین بابای هم که اونجا بود رو برداشتی و هی

 

میگفتی مامااااان آی جون دودود سوار کالسکه شدی و

 

رفتیم دو مغازه پایین تر از خونه مامان جون اینا یه پلاسکو

 

باز کرده که جلوش توپ آویزون کرده تا اونارو دیدی داد زدی

 

مامان دوپپپپ البته اینم بگم ها گل پسرم بابایی برات سه

 

روز پیش به همراه خودت از اون توپ ها ازدو مدلشم برات

 

خریده بود رفتیم خونه دیدیم خاله زهرا و ثمین وثنا اونجا

 

هستن تا میخواستیم در رو باز کنیم ثمین جون در رو باز

 

کرد و گفت دارم میرم قاقالی بخرم مامانش تور نازو قند

 

عسل رو بغل کرد تا من با ثمین خانم یا به قول مامان جون

 

عسل برم قاقالی بخرم 3تا لواشک لوله ای خرید و اومدیم

 

خونه خاله جون گفت بریم من بشقاب بخرم ماهم سوار

 

ماشین مامان جون شدیم و رفتیم که تو دست مامان

 

جونو گرفتی و بردی سوپر مارکت بغل فروشگاه که کلی

 

خرید کردید و.............

1

3

4

5

ساعت 7/40من و مامان جون رفتیم برات از کفش

 

محمودی دمپایی بخریم که جاش یه جفت کفش

 

تابستانی خریدیم دست مامان جون مامان سارا جون درد

 

نکنه که همیشه هوامونو دارهاینم از کفش هات آخی

 

فدای پاهات بشمممممممممم

 

10

 

شام سوپ و مرغ خوردیم بعد هندونه اومدیم خونه که

 

توراه میگفتی من خودم کالسکه رو باید ببرم خونه اینم از

 

عکس های امروز

6

7

8

7

 

فدات بشم همه هستی من شیرینی زندگیمان نفس ما الهی

 

 

فدای چشمای نازت بشم من..................................

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان علی
14 اردیبهشت 93 23:01
سلام..خوشگل خاله....عشق خاله...ناز من...چه خوشگل دمپایی هات..مبارکت باشه..قربووون اون زبونت بشم که هر روز با حرفات و شیرین زبونی هات دل آدمو میبری.....بووووووووش نفسم. جوووون خاله ...امیر علی تک پسر گل پسر ...