تولد بابایی...........
تولد تولد تولدت مبارک همسر خوب و
مهربونم تولدت مبارک انشاالله صدها سال به این
سال ها کنار هم با خوشی و سلامتی.......
امید جونم سالگیت مبارک باشه عزیزم...
امید عزیزم خیلی دوستت دارم و خوشحالم که
امیرعلی جونمونم دومین سالی هست که در روز
تولدت بغلمونه فدایی دارید عاشقتونم
بووووووووسسسسسسس............
سلام شیر مرد مامان و بابا
پسرم امروز تولد بابایی بود و بابایی روزه گرفته بود چون ایام البیض
بود منم برای افطاری بابا میخواستم یه غذای خوب و مورد علاقه
بابایی رو بپزم اما تو شیرمرد و گل پسری نذاشتی به خاطر اون یه
غذای ساده درست کردم امیدوارم بابایی خوشش بیاد
بعد شام هم بابایی رو مهمون باقالا کردیم قبل اینکه بریم مغازه تو
هرچی گربه بود فراری میدادی و با داد و فریاد دنبالشون میکردی
الهی فدات بشم ...
و اونجا شما هی شلوغی میکردی و سرکه و
نمک و فلفل رو میخواستی و چون میترسیدی من چیزی بگم دست
بابایی رومیگرفتی و میبردی تا اون بده بهت..........
و بالاخره موفق شدی......
بعد که اومدیم بیرون نفسم تو رفتی سر چراغ های رو زمین که
مابین سنگ فرش ها بود و خیلی خوشت اومده بود و دست و پا
میزدی روشون....
اینم مدل خواب امشب که پتورو میکشیدی رو سرت الهی من فدات
بشم که اینقدر نازی .........